- زبان اندر حکم نبودن (دَ / دُ دَ)
خارج از موقع و نابجا سخن گفتن. اختیار زبان خود را نداشتن:
زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.
سعدی (گلستان)
زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.
سعدی (گلستان)
